علم

علم

علم نوری است که خداوند در دل هر کس که بخواهد قرار می دهد.

پیوندهای روزانه
پیوندها

یا لیتنی کنت معک

چهارشنبه, ۱۵ آبان ۱۳۹۲، ۰۷:۰۱ ب.ظ

ما در تاریخ افراد رشید ایران ، شخصی رو داریم که احتمالاً همه اسمش رو شنیدید « یعقوب لیث صفّار »  از سرداران ایرانیست . آدمی که خیلی رشید بود ایشون فرمانده لشکر بود . در یکی از جنگها گفت : برید برام آمار بیارید ، که الان ما می خوایم حمله کنیم ،‌ چقدر نیرو داریم ؟ رفتند و برگشتند ، گفتند : نهصد هزار سرباز آماده داریم . می گن : یعقوب لیث صفّار زیاد آدم مذهبی هم نبود ، یه شیعه عادی بود . دیگه سرداران توی حکومت های این تیپی آدمهای علیه السلامی نبودن . می گن : همین جوری که روی اسب نشسته بود ، صورتش قرمز شده ،‌ چشمهاش بهم ریخته ، دیدن آرام آرام اشک جاری شد و بعد عجیب گریه کرد .
از اسب پیاده شد ، نشست روی خاک گریه کردن . خب ، کسی جرأت نمی کنه بره ببینه چِشه ؟! تا حالا کسی گریه سردار ایران رو ندیده بود . یک سردار برای خودش ضعف می دونه که در مقابل لشکریانش گریه کنه . بعد که گریه تمام شد ، آرام شد ، گفتند : آقا ! اتفاقی افتاد ؟ ما که حرف بدی نزدیم ، جسارت نکردیم ، گفتیم نهصد هزار سرباز داریم .
گفته بوده یک لحظه یاد صحرای کربلا افتادم . گفتم : اگر این نهصد هزار تا اونجا بودن ، اجازه نمی دادم پسر فاطمه(ع) رو تیکه تیکه کنند . (یا لیتنی واقعی )
خدا شاهده بعضی وقتها انگیزه ای که بچه رزمنده ها شب عملیات می‌گرفتن از همین جملات بود . که آقا بریم تا نشون بدیم اگر ما بودیم چه می کردیم .
ده بار تانک از روی ما رد شه ، خورد بشیم ، له بشیم تا به خدا بفهمانیم مرد عمل هستیم که می گیم « یا لیتنی کنت معکم» همین یه اتفاق مقدس در زندگی یعقوب لیث صفّار افتاده . مراجع تقلید و اولیای خدا و علمای اون زمان که با یعقوب لیث صفّار هم رده و هم عصر بودن ، بعد از اینکه فوت کرد ، در خواب دیدنش که داره در اعلی علییّن می چرخه ، گفتن : بهت نمی خوره اینجا [باشی] . گفت : نمی خوره ، اما یک یا لیتنی کنت معک واقعی گفتم اباعبدالله(ع) به محض اینکه مردم ، دستم رو گرفت .
باید همیشه توی ذهن بچه شیعه آرزوی جهاد و شهادت بچرخه . آرزویی که به زندگیش لطمه نزنه ، انگیزه هاش رو کم نکنه . ولی واقعاً توی خط این باشیم . درسی که از محبت اباعبدالله(ع) می گیریم . اینقدر محبت قویه که باید آرزو داشته باشی که بتونی یک روزی در کنار امامت از مرام خودت دفاع کنی . همیشه آرزوت این باشه . بزرگترین آرزوت این باشه . اگر یک روزی بگذره و اون روز بزرگترین آرزوت شهادت نباشه ، باختی . ولو اینکه نود سال عمر کنی ، هیچ جنگی هم نبینی ، خیلی عادی بمیری . یه روز رو باختی .
هر وقت یه آرزویی توی ذهنت اومد ( مادی یا معنوی ) بلافاصله ذهنت رو سمت شهادت ببر که آقا اصلیش اینه . اول شهادت ، بعد اگر اینها هم اومد ، اومد
باید بزرگترین آرزوی دختر و پسر ما این باشه . نه فقط مردها !‌
خدایا ! می‌ شد ما اونجا بودیم ؟ این مرور ذهنی باعث می شه که یواش یواش تو حسینی بشی . وقتی حسینی شدی ، تازه می فهمی که اربابت چقدر در دنیا و آخرت به دادت خواهد رسید .

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۲/۰۸/۱۵
سیده صفیه موسوی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی