نگاهی به مبنای فکری و فلسفی اسلام و غرب نسبت به طبیعت
اسلام تاکید زیادی بر حفظ محیط زیست و تعامل با طبیعت دارد. مدرنیته نیز هر چند مدعی حفظ محیط زیست است ولی خاستگاه فکری و فلسفی آن در برابر طبیعت قرار دارد و دستاوردهای آن نیز به تخریب طبیعت منجر شده است.
دین اسلام تاکیدی زیادی بر درختکاری، آباد کردن اراضی و تعامل با طبیعت به عنوان موجودی زنده و دارای حق حیات دارد. معصومین (علیهم السلام) نیز همواره مسلمانان را به بازپروری و احیاء طبیعت، از جمله اراضی و جنگل ها، تشویق و ترغیب می کردند؛ چنان که رسول اکرم(صلی الله علیه وآله) می فرمود: « زمین مرده و بایر شهر خود را آباد کن». یا امام صادق (علیه السلام) در پاسخ به پرسش مکروه بودن کشاورزی می فرمایند: «درخت بکارید و کشاورزی کنید، که هیچ عملی از آن حلال تر و پاکیزه تر نیست. سوگند به خدا که هنگام ظهور حضرت ولی عصر (عج)، درختکاری و کشاورزی بسیار گسترده می شود.» در روایت دیگری آمده است: «کسی که درختی بکارد، تا زمانی که یکی از مخلوقات خدا از آن بهره می برد، خداوند به او پاداش می دهد.» این بهره می تواند از میوه، سایه، منظره چشم نواز و یا از هوای لطیف و فرح بخشی که از آن به طبیعت ارزانی می شود و یا از شاخ و برگ و چوب آن باشد. اهمیت این امر تا آنجاست که در روایات سفارش شده است «اگر عمر جهان پایان یابد و قیامت فرا رسد و یکی از شما نهالی در دست داشته باشد، چنانچه به قدر کاشتن آن فرصت باشد، باید فرصت را از دست ندهد و آن را بکارد.»
حکما و فلاسفه اسلامی نیز عالم طبیعت را به عنوان کتابی سرشار از رموز و اسرار الهی مورد نظر قرار می داند و آن را مرتبه ای از سلسله مراتب کلی وجود می دانستند. با این نگاه سراسر عالم ساخته صانعِ حکیم است. طبیعت موجودی زنده است که میتوان در تعامل با آن و در تعامل با هر شئ حقیقی، با باطن آن ارتباط برقرار کرد و به جای در حجاب بردن طبیعت آن را به انکشاف درآورد تا طبیعت خود رازهای خود را ظاهر سازد ولی با نگاه انسان محور و به عبارت بهتر سوبژکتیو به عالم، طبیعت موجودی مرده و بیجان است که هرگونه دخل و تصرف در آن آزاد است.