حجت الاسلام انجوی نژاد شب گذشته در جلسه هفتگی کانون رهپویان وصال شیراز با اشاره به شهادت شیخ نمر گفت: «مسئول تمام ترورها و تکفیری های جهان در بُعد عقیدتی، عربستان است. بالاترین تجمل، تبذیر و اسراف، مربوط به عربستان سعودی است! شاهزاده سعودی برای ماه عسلش، سفینه کرایه می کند تا دور زمین بگردد! این یعنی اسراف و بی تفاوتی نسبت به فقر. آن ها به هیچ یک از اصول انسانی پایبند نیستند و در مقابل نهادهای جهان هم، همه کر و کور و کچل هستند و هیچ کاری نمی کنند و هیچ اتفاقی هم در جهان نمی افتد. اخیراً نیز هر جا ایران حضور داشته باشد، مزدور می فرستد! سر و صدای کلمبیا و نیکاراگوئه در آمده که عربستان مزدورهای ما را می خرد! نه تحریمش می کنند، نه اسمی از حقوق بشر، و حقوق زنان است! یک سری مظلوم در سوریه، عراق، بحرین، یمن، افغانستان، پاکستان و خود ایران داریم که رسماً عربستان نسبت به این ها دارد فجیع ترین جنایت ها را انجام می دهد! حتما اسرائیل چنین جنایاتی نمی کند.»
وی خباثت وهابیت را از صهیونیست ها بیشتر دانست و با ذکر خاطره ای از استاد فاطمی نیا گفت: «سال 71 در حسینیه الزهراء(ع) مشهد، که هنوز آماده نبود و به صورت زمین بود، سرور بزرگوارمان حضرت آیت الله فاطمی نیا، در محضر حضرت آیت الله بهجت(ره)، راجع به ریشه های عناد و تکفیر سخنرانی کردند! ایشان در آن زمان که اوج ارتباط جناب هاشمی رفسنجانی با ملک فهد بود، فرمودند: «آدم سیاسی نیستم، اما وهابیت به شدت از صهیونیسم خبیث تر است! این حرف بنده را هیچ کسی باور نمی کند، خواهید دید!» هنوز هم زنده هستند و می توانید سوال کنید.»
مدیر کانون رهپویان وصال با تمجید از مواضع خوب علمای اهل سنت کشور گفت: « دست علمای اهل سنت ایران را باید بوسید، مولوی عبد الحمید امروز محکوم کرد. امام جمعه اهل سنت شیراز چقدر خوب موضع گیری کردند که تشکر می کنیم.»
وی با نقد مواجهه منفعلانه در برابر آل سعود اظهار داشت: «ما فقط احضار و محکوم می کنیم! راجع به عربستان یک کاری بکنید! به دو جوان تعرض شد محکوم کردید! مردک مست، آدم ما را کشت و به راحتی او را رد کردند، فقط محکوم کردید! 480 نفر ایرانی را کشتند، محکوم کردید! یمن را به آتش کشیدند، محکوم کردید! در عراق و سوریه محکوم کردیم! امروز شهادت شیخ نمر را هم محکوم می کنیم! باید کار جدی کرد»
انجوی نژاد با اشاره به انتظار مردم یمن، قطیف، عراق و سوریه از اتخاذ مواضع عزتمند خاطر نشان کرد: «ملت ما ناراحتند ولی نباید خط مقدم مبارزه با عربستان، پان ایرانیسم باشد.»
وی لزوم سرگرم شدن به جناح بندی و بازی های سیاسی و لزوم اتخاذ مواضع عزتمندانه از سوی دولت و مجلس خاطرنشان کرد: «از محکوم کردن، بیانیه و تجمع صرف خسته شده ایم. از این همه انفعال و سکوت خسته شده ایم. از اینکه مسئول سعودی در حالت مستی ما را بکشد و بعد به راحتی از کشور خارج شود. کم کم باید نگران فیجی باشیم که فردا برایمان شاخ و شانه بکشد! فرض کنید در ایران اگر 47 یهودی و مسئول یهودیان ایران را اعدام کرده بودیم، اسرائیل با ایران چه برخوردی می کرد؟ حداقل به اندازه اسرائیل غیرت داشته باشید، نمی خواهد به اندازه علی(ع) غیرت داشته باشید! به اندازه نتانیاهو برای شیعیان غیرت داشته باشید!»
آماده باش امام خامنه ای به نیروهای مومن کشور برای حرکت بهسمت اهداف و آرمانهای اسلامی
امام خامنه ای(12 شهریور 94):
نیروهای مؤمن ما در سرتاسر کشور بدانند که حرکت، بهسمت اهداف و آرمانهای اسلامی است؛ در این هیچ تردیدی نیست. و همه خودشان را آماده نگه بدارند، همه آماده باشند؛ نیروهای مؤمن، نیروهای اصیل و معتقد در سرتاسر کشور -که بحمدالله اکثریّت قاطع این کشور را هم تشکیل میدهند- آمادهبهکار باشند. آمادهبهکار به معنای آمادهی جنگ نیست؛ یعنی هم آمادهی کار اقتصادی باشند، هم آمادهی کار فرهنگی باشند، هم آمادهی کار سیاسی باشند، هم آمادهی حضور در میدانها و عرصههای مختلف باشند؛ آماده باشند، ما همه باید آماده باشیم. در مقابل این جهتگیریهای دشمنان -که دشمنان ما شب و روز نمیشناسند- ما هم بایستی شب و روز نشناسیم و همه آماده باشیم. و وعدهی الهی هم راست است؛ خدای متعال وعدهاش راست است، ما سوءظنّ به وعدهی الهی [نباید داشته باشیم]. یکبار من اینجا عرض کردم(۷) که باید به خدا پناه ببریم و سوءظنّ به وعدهی الهی [نداشته باشیم]. خدای متعال لعنت کرده؛ الظّآنّینَ بِاللهِ ظَنَّ السَّوءِ عَلَیهِم دآئِرَةُ السَّوءِ وَ غَضِبَ اللهُ عَلَیهِم وَ لَعَنَهُم وَ اَعَدَّ لَهُم جَهَنَّمَ وَ سآءَت مَصیرًا(۸) یعنی خدا لعنت کرده کسانی را که به خدا سوءظن داشته باشند. حُسن ظنّ به خدا این است که وقتی میگوید که «اِن تَنصُرُوا اللهَ یَنصُرکُم»،(۹) این را باور کن؛ این حسن ظنّ به خدا است؛ وقتی میفرماید: لَیَنصُرَنَّ اللهُ مَن یَنصُرُه،(۱۰) این را باور کنیم. اگر حقیقتاً نیّت ما نصرت دین الهی است -معنای نصرت خدا همین است- بدانیم که خدای متعال نصرت خواهد کرد و تردیدی در این زمینه نداشته باشیم؛ وقتی انسان با این روحیّه حرکت کرد، آنوقت آن سکینهای که عرض کردیم بر دلهای ما انشاءالله نازل خواهد شد.
امام خامنه ای:
بسماللهالرحمنالرحیم
صلوات و سلام خدا بر شهیدان عزیز که مشعل توحید را با ایثار خود بر فراز میهن اسلامی برافروختند و صلوات و تحیات خدا بر شهیدان مظلوم غواص که با ظهور و حضور خود این فروغ خاموشنشدنی را مدد رساندند و پرچم یادهای عزیز و گرانبها و ذخیرههای معنوی امت را با شکوهی هر چه تمامتر در کشور برافراشتند.
سلام بر دستهای بسته و پیکرهای ستمدیدهی شما و سلام بر ارواح طیبه و به رضوان الهی، بال گشودهی شما. سلام بر شما که بار دیگر فضای زندگی را معطّر و جان زندگان را سیراب کردید. و سپاس بیپایان پروردگار حکیم و مهربان را که در لحظههای نیاز این ملّت خداجوی و خداباور، بشارتهای تردیدناپذیر را بر دلهای بیدار نازل میفرماید و غبارها را میزداید. و سلام بر شما ملّت بزرگ، وفادار، آگاه و مسئولیتپذیر که خطاب لطیف الهی را بهدرستی میشناسید و مینیوشید و پاسخ میگویید. حضور پرمضمون امروز شما در تشییع این دردانههای بهمیهنبازگشته یکی از بهیادماندنیترین حوادث انقلاب است. رحمت خدا بر شما.
و سپاس بیحد از خدای مالک دلها و سلام بیپایان بر حضرت بقیةالله روحیفداه که صاحب این ثروت عظیم است.
والسلام علیکم و رحمةالله و برکاته
سیّد علی خامنهای
۲۶ خرداد ۱۳۹۴
رضوانۀ هادی اگر از من چون و چرای رفتن بابایش را بپرسد، به او خواهم گفت من و بابایش شنیدیم که آنطرف خط، بعد از اذان صبح فریاد میزدند لبیک یا یزید، لبیک یا معاویه.
یادداشتی از سیدعلی فاطمی از همراهان شهید هادی باغبانی، مستند ساز ایرانی در سوریه:
همان روز اول که آمدن هادی با ما قطعی شد، آمد که وسایل را تحویل بگیرد. وسواس داشت که زودتر به زیر و بم هندیکم جدید آشنا شود. فردایش آمد پرسید:«سید وقت داری»؟ مقابلم که نشست گفت:«سفارشی چیزی داری»؟ گفتم:«کفش خوب بردار و زنده برگرد». اینطور بود که برای اولین بار با هم همکلام شدیم.
دو روز از رسیدنمان به سوریه نگذشته بود که با هم رفتیم حلب. سر نترسی داشت ولی بی ترسی اش از حماقت نبود. از اطمینان بود. انگار تکلیفش را می دانست. همین بود که هر شب که برمی گشتیم هتل، با اشتیاق تصویرهای آن روزش را نشانم می داد و به بحثم می کشید سر قاب و زاویه و موضوع. مثل شکارچی ها چشم هایش برق می زد وقتی از سوژه هایی که گرفته بود حرف می زد، و اگر سوژه ای از دستش در رفته بود به وضوح کلافه میشد.
یک هفته شده نشده، پلانی نشانم داد از دخترک سرایدار مدرسه ای، که سر کارش مانده بود و مدرسه خالی را جارو می زد. دخترک سرش را از پنجره درآورده بود و برای دوربین هادی شکلک در می آورد. پلان که تمام شد دیدم چشمش نم دارد. گفت:«سید کار و اینا سر جاش، دلم واسه دخترم تنگ شده». برایم گفت که رضوانه اش سه ساله است و خیلی بابایی است و ...
هادی دو تفاوت عمده با بقیه مستندسازهایی که آمدند سوریه داشت. اول اینکه خیلی زود دلش برای خانه تنگ شد، و دوم اینکه تا کارش تمام نمی شد در لوکیشن می ماند. رفته بودیم از مقاومت مردم سوریه در برابر یکی از عجیب ترین جنگ های تاریخ فیلم بسازیم. هادی بیشتر موضوع کارش نیروهای دفاع وطنی بودند که هسته های مقاومت تشکیل داده بودند و از محله ها و شهرهای خود در مقابل تکفیری ها دفاع می کردند. از زندگی، خانواده، کار، آموزش نظامی، تجهیز و نهایتا عملیات این نیروها تصویر می گرفت. مستند "دسته ایمان، از گردان کمیل" سید مرتضی آوینی را مدام مرور می کرد و دنبال بهینه کردن مدل آن برای جنگ سوریه بود. ایده اش این بود که هر کدام این بچه های سوری، روایتی منحصر به فرد از یکی از نقاط عطف تاریخ بشر هستند.
یادم هست در بازگشت از حلب، یک شب که در لاذقیه منتظر هواپیما ماندیم و بعد از دو هفته خاک و پشه و تیر و ترکش، ساحل مدیترانه خیلی به جانمان نشسته بود، آهی کشید و گفت:«سید خوبه ها، ولی کاش می شد با خانوم بچه ها میومدیم».
سفر بعدی که معلوم شد من راهی نیستم، زنگ زد و گفت:«میومدی حالا، بی تو صفا نداره ها»، و من گفتم که نمی شود و کار دارم و باید خانه پیدا کنم و اسباب بکشم و ... سفارش دادم که برایم فلان چیز را از فلان جا بخرد و به راننده همیشگیمان سلام برساند و به آشپز خوش دست فلان هتل سلام برساند و سالم برود و سالم برگردد.
خبر شهادتش را که شنیدم فقط پرسیدم کجا؟ راوی گفت ریف دمشق. و من ذهنم رفت به ریف دمشق، کوچه هایی که با هم دویده بودیم، کفش خاکستری اش که روز اولِ بدو بدو زبان باز کرده بود، و کت و شلواری که آورده بود مخصوص اینکه اگر خواستیم برویم زیارت عمه بزرگ بپوشد و شیک باشد.
می گویند مهم است به دست چه کسی کشته می شوی. اصلا درست و غلط بودن راهت را نشان می دهد انگار. رضوانه هادی اگر از من چون و چرای رفتن بابایش را بپرسد، به او خواهم گفت که من و بابا شنیدیم که آن طرف خط، بعد از اذان صبح فریاد می زدند لبیک یا یزید، لبیک یا معاویه...
احیاء شب های قدر، همه میان ولی احیا شب نیمه شعبان تنها خواص شرکت می کنن و عامه مردم قدر و منزلت احیاء این شب رو نمی دونن!
امام باقر(ع): شب نیمه شعبان، بعد از لیلة القدر افضل شبها است.
«در روایت است که هر کس
این شب را احیا دارد؛ نمیرد دل او در روزى که دلها بمیرند. افضل اعمال این شب زیارت
امام حسین علیه السلام است و همچنین دعای کمیل برای این شب وارد شده.»
دوباره بساط طرب شد مهیا، دوباره رسیده شب شور و غوغا
شب می فروشی ، شب باده نوشی ، شب لب نهادن به لبهای صهبا
چه شبها که زهرا دعا کرده تا ما ، همه شیعه گردیمو بی تاب مولا
مسیرت مشخص، امیرت مشخص، مکن دل دل ای دل ، بزن دل به دریا
که دنیا به خسران عقبا نیرزد، به دوری ز اولاد زهرا نیرزد
و این زندگانی فانی، جوانی خوشی های امروز اینجا، به افسوس بسیار فردا نیرزد
اگر عاشقانه هوادار یاری ، اگر مخلصانه گرفتار یاری
اگر آبرو می گذاری به پایش، یقیناً یقیناً خریدار یاری
بگو چند جمعه گذشتی ز خوابت؟، چه اندازه در ندبه ها زاری آری.
به گریه شبی را سحر کردی یا نه ؟ چه مقدار بی تاب و بیمار یاری؟
خدایا
به روی درخشان مهدی، به زلف سیاه و پریشان مهدی
به قلب رئوفش که دریای داغ است ، به چشمان از غصه گریان مهدی
به لب های گرم علی یا علیش ، به ذکر حسین و حسن جان مهدی
به حال نیاز وقنوت نمازش ، به سبحان سبحان سبحان مهدی
به برق نگاه و به خال سیاهش، به عطر ملیح گریبان مهدی
به صوت عراق و شبانگاه شامش، به آهنگ سمت خراسان مهدی
مرا دائم الاشتیاقش بگردان، مرا سینه چاک فراقش بگردان
تفضل
بفرما بر این بنده بی سراپا ، مرا همدم و محرم و هم رکاب
سفرهای سوی خراسان و شام و عراقش بگردان.
ندیدم شهی در دل آرایی تو، به قربان اخلاق مولایی تو
دلم
جز هوایت هوایی ندارد ، لبم غیر نامت نوایی ندارد
وضو و اذان و نماز وقنوتم ، بدون ولایت صفایی ندارد
بیا تا جوانم بده رخ نشانم، که این زندگانی وفایی ندارد
سحر
خیز مکه ، سحر خیز کوفه ، سحر خیز مشهد، سحر خیز کرب و بلا و مدینه، سحرخیز شیراز
سحر یاد ما باش ...