السلام علیک یا سید السادات الاعاظم احمد بن موسی الکاظم...
بیعت حضرت احمد بن موسی(علیهما السلام) و مردم مدینه با علی بن موسی الرضا(علیهما السلام)
هنگامی که خبر شهادت حضرت امام موسی کاظم(علیه السلام) در مدینه منتشر شد، مردم بر در خانه ((ام احمد)) جمع شدند. آن گاه همراه با احمد بن موسی(علیهما السلام) به مسجد آمدند و به سبب شخصیت والای احمد بن موسی(علیهما السلام) گمان کردند که پس از شهادت امام موسی کاظم(علیه السلام) وی جانشین و امام است. به همین سبب، با وی بیعت کردند و او نیز از آنها بیعت گرفت، پس بر بالای منبر رفت و خطبه ای در کمال فصاحت و بلاغت بیان کرد و فرمود:(( ای مردم، هم چنان که اکنون تمامی شما با من بیعت کرده اید، بدانید که من خود، در بیعت برادرم علی بن موسی(علیهما السلام) هستم. او پس از پدرم، امام و خلیفه بحق و ولی خداست. از طرف خدا و رسولش بر من و شما واجب است که از او اطاعت کنیم.))
پس از آن، احمد بن موسی(علیهما السلام) در فضایل برادرش علی بن موسی الرضا(علیهما السلام) سخن گفت و تمامی حاضران تسلیم گفته او شدند و از مسجد بیرون آمدند، در حالی که پیشاپیش آنها احمد بن موسی(علیهما السلام) بود. آن گاه خدمت امام رضا(علیه السلام) رسیدند و به امامت آن بزرگوار اعتراف کردند. سپس همگی با حضرت امام رضا(علیه السلام) بیعت کردند و حضرت علی بن موسی(علیهما السلام) درباره برادرش(احمد) دعا فرمود:(( هم چنان که حق را پنهان و ضایع نگذاشتی، خداوند در دنیا و آخرت تو را ضایع نگذارد.))
هر چند طومار نسخه ی انگلیسی-آمریکایی شیعه یعنی بهائیت با درایت و شجاعت علمای شیعه تقریباً برچیده شده ولی نسخه ی انگلیسی-آمریکایی سنی یعنی وهابیت با کوبیدن بر طبل تفرقه بین امت اسلامی در سوریه، عراق و لبنان و... همچنان آتش می افروزد و خون ها می ریزد. در حالی که شیعه و اهل سنت برادرند و اشتراکات فراوانی دارند و اختلافات ناچیز نباید بر اتحاد آن ها در مقابل صهیونیسم جهانی خللی وارد نماید. اما نسخه های بدلی شیعه و سنی و رفتارهای افراطی و جاهلانه عمدی و سهوی بذر کینه و اختلاف و دشمنی در امت رسول خدا (ص) می افکند. شیعه و سنی حتی با یهودیان و مسیحیان واقعی اشتراکات زیادی دارند و به طور کلی مرز جدایی نباید جز مرز توحید و کفر و حق و ناحق باشد.
رهبر معظم انقلاب اسلامی امروز در دیدار دستاندرکاران حج فرمودند: «بزرگان تشیع اعم از امام(ره) و دیگران همواره بر حفظ اتحاد امت اسلامی تأکید کرده اند، بنابراین آن تشیعی که با هدف دامن زدن به اختلافات، از رسانه هایی که در لندن و امریکا هستند، تبلیغ می شود، در مسیر شیعه واقعی نیست».
اما در سالهای اخیر رسانههای مختلفی به نام تشیع با هدف ایجاد اختلاف میان مسلمانان با تحریف و بد جلوه دادن شیعه و تأکید بر اختلافات ایجاد شده اند که از جمله ی آن ها شبکه های ماهواره ای« سلام»« فدک» و «اهلبیت» اند.
شبکه اهل بیت
ادبیات لمپن به نام شیعیگری!
این شبکه با مدیریت فردی افغانی به نام «حسن اللهیاری» در قم تاسیس شد و عوامل آن با انتخاب این نام مقدس، سعی داشتند در فضای فرهنگی قم، موقعیتی برای خود کسب کنند. اهل بیت، در دوره فعالیت خود در راستای برجسته ساختن اختلافات مذاهب اسلامی و همسو با سیاستهای انجمن حجتیه مطالبی را تهیه میکرد. تاکید بر سوگواری ایام فاطمیه به نام «محسنیه» و برگزاری جشنی موسوم به «عیدالزهرا» و به مناسبت مرگ عمر بن خطاب مهمترین اقدامات این شبکه بود.
حرم حضرت معصومه (س) همیشه برام حال و هوای دیگه ای داره و به لطف خانم در روز ولادتش برکات بزرگی نصیبم شده که ویژه ترینش امروز نصیبم شدم، در حقیقت نصیبمان شد و دیگه ما شدیم!
رضوانۀ هادی اگر از من چون و چرای رفتن بابایش را بپرسد، به او خواهم گفت من و بابایش شنیدیم که آنطرف خط، بعد از اذان صبح فریاد میزدند لبیک یا یزید، لبیک یا معاویه.
یادداشتی از سیدعلی فاطمی از همراهان شهید هادی باغبانی، مستند ساز ایرانی در سوریه:
همان روز اول که آمدن هادی با ما قطعی شد، آمد که وسایل را تحویل بگیرد. وسواس داشت که زودتر به زیر و بم هندیکم جدید آشنا شود. فردایش آمد پرسید:«سید وقت داری»؟ مقابلم که نشست گفت:«سفارشی چیزی داری»؟ گفتم:«کفش خوب بردار و زنده برگرد». اینطور بود که برای اولین بار با هم همکلام شدیم.
دو روز از رسیدنمان به سوریه نگذشته بود که با هم رفتیم حلب. سر نترسی داشت ولی بی ترسی اش از حماقت نبود. از اطمینان بود. انگار تکلیفش را می دانست. همین بود که هر شب که برمی گشتیم هتل، با اشتیاق تصویرهای آن روزش را نشانم می داد و به بحثم می کشید سر قاب و زاویه و موضوع. مثل شکارچی ها چشم هایش برق می زد وقتی از سوژه هایی که گرفته بود حرف می زد، و اگر سوژه ای از دستش در رفته بود به وضوح کلافه میشد.
یک هفته شده نشده، پلانی نشانم داد از دخترک سرایدار مدرسه ای، که سر کارش مانده بود و مدرسه خالی را جارو می زد. دخترک سرش را از پنجره درآورده بود و برای دوربین هادی شکلک در می آورد. پلان که تمام شد دیدم چشمش نم دارد. گفت:«سید کار و اینا سر جاش، دلم واسه دخترم تنگ شده». برایم گفت که رضوانه اش سه ساله است و خیلی بابایی است و ...
هادی دو تفاوت عمده با بقیه مستندسازهایی که آمدند سوریه داشت. اول اینکه خیلی زود دلش برای خانه تنگ شد، و دوم اینکه تا کارش تمام نمی شد در لوکیشن می ماند. رفته بودیم از مقاومت مردم سوریه در برابر یکی از عجیب ترین جنگ های تاریخ فیلم بسازیم. هادی بیشتر موضوع کارش نیروهای دفاع وطنی بودند که هسته های مقاومت تشکیل داده بودند و از محله ها و شهرهای خود در مقابل تکفیری ها دفاع می کردند. از زندگی، خانواده، کار، آموزش نظامی، تجهیز و نهایتا عملیات این نیروها تصویر می گرفت. مستند "دسته ایمان، از گردان کمیل" سید مرتضی آوینی را مدام مرور می کرد و دنبال بهینه کردن مدل آن برای جنگ سوریه بود. ایده اش این بود که هر کدام این بچه های سوری، روایتی منحصر به فرد از یکی از نقاط عطف تاریخ بشر هستند.
یادم هست در بازگشت از حلب، یک شب که در لاذقیه منتظر هواپیما ماندیم و بعد از دو هفته خاک و پشه و تیر و ترکش، ساحل مدیترانه خیلی به جانمان نشسته بود، آهی کشید و گفت:«سید خوبه ها، ولی کاش می شد با خانوم بچه ها میومدیم».
سفر بعدی که معلوم شد من راهی نیستم، زنگ زد و گفت:«میومدی حالا، بی تو صفا نداره ها»، و من گفتم که نمی شود و کار دارم و باید خانه پیدا کنم و اسباب بکشم و ... سفارش دادم که برایم فلان چیز را از فلان جا بخرد و به راننده همیشگیمان سلام برساند و به آشپز خوش دست فلان هتل سلام برساند و سالم برود و سالم برگردد.
خبر شهادتش را که شنیدم فقط پرسیدم کجا؟ راوی گفت ریف دمشق. و من ذهنم رفت به ریف دمشق، کوچه هایی که با هم دویده بودیم، کفش خاکستری اش که روز اولِ بدو بدو زبان باز کرده بود، و کت و شلواری که آورده بود مخصوص اینکه اگر خواستیم برویم زیارت عمه بزرگ بپوشد و شیک باشد.
می گویند مهم است به دست چه کسی کشته می شوی. اصلا درست و غلط بودن راهت را نشان می دهد انگار. رضوانه هادی اگر از من چون و چرای رفتن بابایش را بپرسد، به او خواهم گفت که من و بابا شنیدیم که آن طرف خط، بعد از اذان صبح فریاد می زدند لبیک یا یزید، لبیک یا معاویه...